کیمچی نخورده نمیرم صلوات

تو ماشین آهنگای کره ای میذارم. این روزا بیشتر. مخصوصا که بابا برا امتحانا منو میرسوند دانشگاه. گهگاه براش از خواننده ها میگفتم. از معروف بودن کیپاپ. از اینکه چقد کشور های همسایه تو کره دبیو میکنن. براش جالب بود و میگف خوب یاد بگیر زبونشونو برو تو اون کشور درس بخون. ماهم میایم. برام جالب بود حرفاش. گفتم میخوام زندگی کنم اونجا. الفباشونو بلدم. میتونم هانگئول بخونم. اون مکالمه سه چار دیقه ای تو مسیر لوله ده راستش انگار مسیر زندگیمو از خاکستری تیره روشن تر کرد. من واقعا هدفم پزشکی نبود. حتی تو اون سالهایی که برای کنکور میخوندم مثلا، همچنان عاشق کره بودم. سریالهاشون. حرف زدنشون. غذا هاشون. لباساشون. دلم پر میکشه برم پل رودخانه هان. جزیره جیجو. بازار ها و رستوران هاشون. توکبوکی فروشیای لب خیابون. کنسرت ها و فن ساین ها و جشن های پایان سال شبکه ها بماند.
۰ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان