خیلی غمنگیر بود
خواب دیدم دعوت نامه هاگوارتز برام اومده
همونجوری بود دقیقا
ولی فیک.
ینی من فهمیدم که جای اسمم یه اسم دیگه بوده بعد روش کاغذ زده بود اسمم رو روی کاغذه نوشتن.
خواب دیدم دعوت نامه هاگوارتز برام اومده
همونجوری بود دقیقا
ولی فیک.
ینی من فهمیدم که جای اسمم یه اسم دیگه بوده بعد روش کاغذ زده بود اسمم رو روی کاغذه نوشتن.
این که تو وبلاگ هام سگ هم پر نمیزنه یه جورایی قدیم ها غمنگیز! بود اون موقع ها که کپی پیست جوک باقی وبلاگ ها ته ته ته خفن بودن یه بلاگر بود به نظرم. اون موقع ها که کامنتامم کپی پیست بود. یه ' آپم ' با یه خروار گل و شکل و عزیزم و اینا.
الان این سکوت و خلوت بودن این خونه بهم حس دفتر خاطرات رو میده. از دست همه پنهونه ولی کاملا از هرجای دنیا در دسترسه. اگه سیلی زلزله ای بادی طوفانی چیزی این بلاگ رو خراب نکنه تا دوره بچه های آدمم میمونه. و جالب میشه یه روز نوه ام برای انشا به نوشته های من سر بزنه یا یه بخشی از اونو وارد نوشته هاش کنه. یا حداقل ازش یه ایده ای بگیره. این ۲۰سال چجوری گذشت؟ باقیشم همینجور میگذره همینقد سریع.
:))
*وی مُتِجَوِّدی بود که تازه دیروز امتحاناتش به پایان رسید.
شما یه سالتو شبیه 2018 شبکه mbc کره شروع کن، من امضا میدم قد سه سال انرژی بگیری.