دونگ سنگ مودب!

ما همه امتحاناتمون پشت همه مث گوز قطاری
۲ لایک :)

توجه کرد، کرد؛ نکرد به درک.

یکی از همه اون خوبی های فیلم و سریال کره ای دیدن و به طور کلی آشنایی با فرهنگ کره جنوبی اینه که وقتی ناراحتی از کسی مستقیم بهش بگی. نه با واسطه. یا اینکه اوضاع رو واسه خودت سخت کنی.
۲ لایک :)

دخترای گرامی اوپا قحطه تو کره به دونگ سنگ ها رحم نمیکنین؟

من نمیدونم این چه کار بیتربیتی ئی یه! که تو کره مد شده.
اول که سونگ سونگ کاپل. حالا هم ته یانگ و هیورین.
۰ لایک :)

و او یکی از اساتید رشته روانشناسی بود.

وارد سالن مطالعه که شدم، صندلی کنار پریز پر بود. گوشی رو به شارژ زدم، گفت: میخوای کنار گوشیت بشینی و کار کنی باهاش. گفتم ممنون میشم. یه صندلی جابه جا شد. یه ساعت بعد درست لحظه ای که میخواست بره پرسیدم: شما اساتیدید؟ تایید کرد. با لبخند برام آرزوی موفقیت کرد و رفت.

#حال خوب.
۱ لایک :)

نشسته بودیم تو سالن انتظار آزمایشگاه

به مامان گفتم کاش یکی پیدا شه به اون خانومه بگه زندگی با لبخند قشنگ تره.

+واقعا عصبانی تر از این حرفا بود که خودم اینو بهش بگم.
۰ لایک :)

تو چشمام هم...

یه طومار حرف هس تو دلم ولی نوشتنم نمیاد.
نوشتنم وقتی میاد ک دسترسی به گوشی ندارم.
زیر دوش، توی دسشویی، حدفاصل بین پوشیدن آستینای مانتوم.
و این حرفا یا پس و پیش پست میشن. یا خورده میشن و هیچ.
۰ لایک :)

اومده بود دانشگاه من ولی برای دیدن ۲ نفر دیگه.

اون دختری ک هفته پیش با خلخال دیده بودم هیچ شباهتی به قدیمی ترین رفیق من نداشت.
نه صمیمیتی تو صداش بود نه برقی تو چشاش. ولی قشنگ تر از همیشه میخندید و دورچشاش ستاره بارون بود.
هیچ شبیه خودش نبود. همون خودی ک وقتی گوشی نو و کمتر از ۲ماه کارکردش از دستش می افتاد و ۲طبقه سقوط می کرد به من زنگ می زد و با صدای پر بغضش ازم میخواست که باهاش حرف بزنم تا آروم شه.
درست از لحظه تولدش میشناسمش. قل نداشتم بود. صدامون میکردن کوچی بلبل و گته بلبل.
تو اون لحظه که از دور میومدم و با رفیقاش به من نگاه کردن و خندیدن فهمیدم که فاتحه این رفاقت خیلی وقته خونده شده. من فقط یک طرفه ادامه اش میدادم.
تو این ۲۰سال ناکامل دوست های زیادیو از دست دادم. این یکی از دردناک تریناش بود.
۰ لایک :)

ور بپری حتی.

پری اغفالم کرد برای کنکوری ۹۷ بودن.
من خیلی کلّم با درسای حفظ کردنی نمیگیره.
من دلم دانشگاه بهتری میخواد.
رشته بهتر تر.
۱ لایک :)

و من افتخار میکنم به بیانی بودنم.

سلامن علیکم.
اولین روزی که اومدم بیان قیافه پنلم منو میترسوند. به شدت از بلاگفایی ک سالها خونم بود شلوغ تر بود. اوایل به مذاقم خوش نمی یومد. شکلک نداشت. تا 10 تا پست بیشتر نمیشد تو یه روز نوشت. محدودیت انتخاب موضوع وجود داشت. به هر صورت موندم و موندگارشدم. چند تایی وبلاگ عوض کردم. و در نهایت اینجا مینویسم. اینا رو گفتم که یه مقدمه ای باشه واسه داستانی که میخوام بگم. ینی اتفاقی که برام افتاد. حدودا 2 هفته پیش اتفاقی از پنلم تو کروم خارج شدم. و هر کاری کردم نتونستم وارد شم. تا دیروز که برای بیان ایمیل فرستادم. علاوه بر اینکه جوابم رو به موقع دادن. حتی تماس هم گرفتن و تلفنی مشکلم رو پرسیدن. در نهایت مشخص شد که مشکل از مرورگرمه. 
اینو نوشتم که اگه زمانی گذرشون به این ورا افتاد بدونن ازشون ممنونم. 
:)
۲ لایک :)

فکر کن من غریبه حالم اینه اونی ک تو عاشقشی تو آسمون چندمه؟

آخ امان از تو.

امشب فقط میخوام از تو بنویسم. 

برات پیام دادم. تو مثل همیشه مهربون جوابمو دادی. آخ که چقدر خوشحال بودم. شبیه دختر بچه های ۵ ساله. از خوشی به شکم خوابیدم و پاهامو شبیه اون عروسک آواز خونی ک هیچوقت نداشتم تکون میدادم. تو مدت هاست با قلبم عجین شدی. چقدر قشنگه اینجوری دوست داشتن کسی. پنهونی. بدون اینکه کسی بدونه. و حتی بدون اینکه خودت بدونی. من آدم پرحرفیم. پر ذوق. از اونا ک خیلیم غرغرو هستن. از اونا ک آلو تو دهنشون خیس نمیخوره. نمیتونن ذوقو تو دلشون نگه دارن. من ذوقامو پیش رفیقم خالی میکردم. تنها آدمی ک روی کره زمین جز خودم میدونست عاشقتم البته تا دیروز. امشب یه ثانیه بعد از تموم شدن چتم باهات رفتم پی ویش. طبق معمول عکسای چتامونو فرستادم براش. باذوق نوشتم دلم میخواد بپرم بغلتو ببوسمت. آخ ک واقعا دلم همینو میخواس. از ته ته ته دلم هم. ولی گفت حال خوندن نداره. همه ذوقم پرید. همه ی همش. تنها کسی بود ک ازت باهاش حرف میزدم. فکر میکردم شادیم شادش میکنه اما نکرد. یه چندتایی شکلک خستگی و بی حوصلگی فرستاد. فقط گفتم باشه. من از همه دنیا فقط اونو داشتم ک ازت بگم براش. غمم گرفت. باید ازش بپرسم چشه؟ میدونم حالش چرا مساعد نیست. اما بازم باید بپرسم و بدونه ک نگرانشم و دوسش دارم.

شرمنده. امشب قرار بود فقط از تو حرف بزنم. اما نشد. 

منو میبخشی؛ مگه نه؟

۰ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان