گفتم در جریان باشین
جوجه پاندایی که در ۱۸ سالگی رو اکانتتون مینویسین در ۵۰ سالگی میشه خرس گنده
تو این شرایط چه اهمیتی داره جدن که دو سال ازش بزرگترم؟
هر کجای این دنیای مجازی که میشد نوشتم جز وبلاگ جانم. حیف خونه ام نیست بی خبر باشه؟
دیروز داشتم به حدیث غر میزدم که هی وای چقد کیفم سنگینه و من خسته ام و کلاسم دو طبقه پایین تره و من اینجا چیکار میکنم و همزمان در کلاس رو باز می کردم که یهو دیدم در به یه چیزی خورد و صدای خنده بلند شد. سرمو آوردم بالا از اون پنجره در* دیدم قیافه آقای جفنگ گوی همکلاسی پوستر طور چسبیده به شیشه. دوستاشم با بلند ترین صدای ممکن میخندن. از ترسم دو قدم رفتم عقب. بعد شبیه جوجه اردکایی که دنبال مامانشون راه میوفتم دنبال حدیث رفتم بیرون و همزمان با سر پایین گفتم ببخشید و از جلوش رد شدم. بعد چند قدم که ازشون دور شدیم زدم زیر خنده. یجوری که حتی تو کلاس بعدی وقتی استاد درس میداد با یاد قیافه اش خندم میگرفت. دو روزه از ترس جلوش آفتابی نمیشم.
* این در ها تو جایی تقریبا وسط رو به بالاشون یه مستطیل 5X10 تعبیه شده که شیشه داره. یجورایی میشه پنجره ی در.
تازه امروز غیر مستقیم به حجاب دخترا گیر داد.
به پستای این چند وقته که نگاه کردم دیدم نشده از کلاس دیوسالار نگم. پس امروزو هم میگم. ۲۰ دیقه دیر کردم چیزی درس نداده بود. در عوض چند صفحه از دختری که رهایش کردی خوندم و یه نسکافه و کیک بر بدن زدم تا لااقل یکم هم که شده اون کلاس قابل تحمل تر شه.
بمیرم من دیگه با این کلاس نمیگیرم.
من ابلهه هم از خوابم زدم بیام فلان شرهای اینو گوش کنم.
#دیوسالار
چون از نوشتنش میترسم.
اون چیزی که قرار بود نوشته بشه پاک شد.
کلاس درست و درمون از ۱۲ به بعده
فک کن مجبوری ۸ صب دانشگاه باشی.
چقد ظلمه وقتی استاد کلاس ۸ صبحت فقط خاطره بگه. کلاس بعدش کلا ۱۰ دیقه تایم مفید داشته باشه و تو بخاطر حضور و غیاب مجبور به رفتن باشی.
دخترکی هستم در آستانه ۲۱ سالگی
اول. ۵۷ دیقه از ۲۱ ساله شدنم میگذره. تو گروه خانوادگی همه یه روز قبل تر تولدمو تبریک گفتن. منم به روی خودم نیوووردم. همینقد که تبریک گفتن ینی یادم بودن یا اگه نبودن بهم اهمیت دادن، خوشحال کنندس.
دوم. پری رو دیدم امروز بعد مدت ها دلم تنگ شده بود براش.
سوم. فک کنم یه بلاهایی داره سرم میاد. هرچند میدونم تب تندیه که زود عرق میکنه. اما استاد باحالیه، جوون و ابرو گرفته. رتبه ۱ دکترا. وکیل، شیک، طنز. هرچند معلومه کشته مرده زیاد داره. خیلی خوب درس میده جدا از وجود خودش. اما ۷۰درصد حرفاشو میشه گرفت ۳۰ تای دیگه تو رو به هپروت میبره قیافش، ادا هاش، لبخند یه وریش، اون جلیقه لنتیش. خلاصه که کوفت زن آیندش شه.
چهارم. رفتم کتابخونه. اون استادی که مسئولشه بود. ازش در مورد چشمهایش علوی پرسیدم. گویا بردن با خودشون بوده برگردوندن با خدا. و گفت خودش داره و برام میاره. از انواع عشق* حرف زد. بعد گیله مرد رو دستم دید. گفت یکم از اینا بخونم بعد برم سراغ هدایت. متاسفانه یادم رفت فامیلیشو بپرسم. اما فهمیدم استاد ادبیاته. وچه حیف که من باهاش کلاس نداشتم.
پنجم. یکی دو روز پیش روز وکیل بود. مبارک وکلا و وکلای پس از این.
ششم. چهارمین قدم در جهت بزرگ شدن: امروز با پری دوتایی اومدیم. ۳ تومنم رفت. این ماه شپش ته جیبم ملق میزنه. باز خوبه تولد الهه میوفته واسه اونور عید هرچند که ۲۹عه.
هفتم. با بابا راجع به کلاس هیپ هاپ حرف زدم فقطم گفتم ورزش پرتحرک. جرئت داری بگو کلاس رقص. همینجوریشم میگه دوره سه روز در هفته اس. فلانه بیساره. تا ببینیم چی میشه.
هشتم. چشمام درد میکنه این چند روزه. واسه منی که پی دی اف خون قهاری بودم درد بزرگیه. دیدن که نهایت با یه عینک یا لنز حل میشه
نهم. چه دل پری داشتم من.
* انواع عشق: مجاز همون عشق زن و مرده
ممنوعه داریم مث محارم
پدرزنی هم هست مث زلیخا و یوسف
عرفانی که به حق برمیگرده
یه نوع دیگه هم هس به نام ازراعی املاشو دقیق نمیدونم. موضوعشم یادم نیست.
تو یه چشم بهم زدن: ترم ۲
انتخاب واحد کردم
۲۰ تا
با معدل ۱۶ و ۴۰ تقریبا
فک کن از اون ۱۹ واحد ترم یک هنوز یه درس ۳ واحدی گزارش نشده.
دست به ۱۹ استاتید خوبه انگار
نمره عربی اومد ۱۹
میگن مدنی هیچکی نیوفتاده
ینی هنوزم امیدی هس؟
این قسمت: امتحانات
سلامنعلیکم بر وب جان
بعد یه مدت اووووف طولانی اومدم.
این دوهفته متوسط ۵ ساعت خوابیدم ۱۰ ساعت درس خوندم روزانه. یه حرکت نسبتا عجیب اصلا.
هر روز جز پنج شنبه و جمعه ها امتحان داشتم. اندیشه شدم ۱۹. مدنی رو قراره من و الهه دوتایی باز برداریم که فاطیما تنها نباشه تو اون کلاس. مقدمه رو هم من و الهه باز برمیداریم که پایه امون قوی شه. ( استاد فاطیما کس دیگه ای بود). فارسی رو هم پری تو یه روز دو تا امتحان داشت نیومد بده. قراره با اون بردارم که اون تنها نباشه. مالیه هم همه ورودیای حقوق ۹۶ به اتفاق آرا قراره ترم بعدم بیایم دور هم خوش میگذره. ( کلا یه استاد ارائه میکرد چون).
با این اوصاف از سری شاخ ترین دانشجوهایی خواهم شد که از همون ترم اول مشروط میشن. اصن دانشجوییه و مشروطیت. وگرنه که مدرسه بالاخره همه قبول میشدن.