*باگوشی اومدم هروقت.
خب اگه الانمو بخوام توصیف کنم میگم
یه دختری که مانتو مشکی و پالتوی قرمز پوشیده. تو دفتر نشسته و 80% کتاب دختری که رهایش کردی رو خونده. یه بیمه ثالث رو باید تمدید کنه. و بعد به لیست کتاب هایی که باید تو نمایشگاه کتاب بخره فکر کنه. نشر قطره از شرکت تو نمایشگاه کتاب انصراف داده و خواسته از کتاب فروشیا حمایت کنه. پس فعلا نشر قطره از لیست خط میخوره. شاید یه سری کتاب حقوقی هم گرفتم.
یه سربرگ باید بزنم به اسم آنچه گذشت، یا یه چیزی تو این مایه ها که توش کتابایی که خوندمو بنویسم.
یه سربرگ دیگه هم باید بزنم برای اونایی که قراره بخونم.
بن کتاب هم برای دانشجوها میدن. فک کنم از بانک شهر بوده باشه. یه پست جدا مینویسم ازش.*
یه دختری که مانتو مشکی و پالتوی قرمز پوشیده. تو دفتر نشسته و 80% کتاب دختری که رهایش کردی رو خونده. یه بیمه ثالث رو باید تمدید کنه. و بعد به لیست کتاب هایی که باید تو نمایشگاه کتاب بخره فکر کنه. نشر قطره از شرکت تو نمایشگاه کتاب انصراف داده و خواسته از کتاب فروشیا حمایت کنه. پس فعلا نشر قطره از لیست خط میخوره. شاید یه سری کتاب حقوقی هم گرفتم.
یه سربرگ باید بزنم به اسم آنچه گذشت، یا یه چیزی تو این مایه ها که توش کتابایی که خوندمو بنویسم.
یه سربرگ دیگه هم باید بزنم برای اونایی که قراره بخونم.
بن کتاب هم برای دانشجوها میدن. فک کنم از بانک شهر بوده باشه. یه پست جدا مینویسم ازش.*