این قسمت هم کلاسی مودب.

اگه یه وقتی میبینی دختر مردم ک همکلاسیتم هست و میشناسیش تو محیط دانشگاه بهت سلام نمیکنه، جا اینکه یه جوری بلند بهش بگی بیشعور که طرف بشنوه برو جلو بهش سلام کن شاید اصلا نشناسدت طرف.

والا.


+جالب تر اینکه هنوزم نمیشناسمش نه به اسم نه به قیافه!

۰ لایک :)

مهمون کلا!

مهمون ها دو دسته ان:
دسته اول اونایی ک صد بار زنگ میزنی مرگ من جون من بیا خونمون.
بعد وقتی ک بالاخره بعد قرنی اومدن خونتون دسته دوم ک از یه استان دیگه ان زنگ میزنن ک ما تو شهرتونیم و شام مهمونتون.
جالب تر اینه ک نه تعدادشونو میدونی نه مدتی ک قراره بمونن.
۰ لایک :)

هشتگ واعظی

۳هزارتا پیام تلگرام رو چک کردم این هنوز داشت راجع به حصر حرف میزد.
۰ لایک :)

نسخه زنونه اش

دیدن تو شبیه دیدن اون طرف ماهه. میدونی ک هست اما هیچوقت نمیبینیش
۰ لایک :)

دوشنبه همین هفته که گذشت.

از دوشنبه ک صفری گفت بنویسین که نوشتنتون قوی شه، تلاش کردم بنویسم. یا تو دفتر، یا تو گوشی، یا برا مصی. اما دیگه حس میکنم درستش اینه وقتی وب داری تو خونه خودت بنویسی. نه واسه در و همسایه و عاریتی.

1. زندگی غیر دانشگاهی من خلاصه میشه تو خوردن، خوابیدن و کار کردن. اتفاق مهیجش دیدن چار تا سریال کره ایه و یه برنامه وی گات مرید. پس اغلب نوشته های من حول محور دانشگاه و آدماشه.

2. دوشنبه 8 صبح کلاس داشتم با صفری، ادبیاتِ ما، فارسیِ اینا. استرس دارم تو کلاسش. هم کلاسیام هر کدوم از یه رشته ان یکی مهندسی پزشکیه، یکی روانشناسی، یکیم مث من حقوق. ورودی هامونم فرق میکنه و منی ک بابت همه چیزی ک نمیشناسم و بهش عادت نکردم استرس دارم، تحمل کلاسش سخت میشه برام. و سخت تره وقتی صندلی هاش نه پشتی مناسب داره و نه نشیمنگاه درست و درمون. شانسی ک آوردم پری هست تو این کلاس. وگرنه کوثرِ دانشجو دیگه نمیتونه مث کوثرِ دبیرستانی رفیق پیدا کنه.

3. کلاسای اندیشه و جامعه شناسی تشکیل نشد و من بخاطر همین تشکیل نشدنش یه رفیق پیدا کردم. الهه. متولد 29 اسفند 77. ته تغاری ترینِ خدا. قشنگ دو سال ازش بزرگترم. زبان تدریس میکنه. به قول کره ای ها استایل منه. هر چند ک سریال کره ای نمیبینه. آشنا و اینا زیاد داره تو بخش اداری. قشنگ نیم ساعته رفتیم کارت کتابخونه گرفتم. اونم کاراشو ک نصفه مونده بود تموم کرد. همینش ک کتاب میخونه خیلی عالیه. 

4. مقدمه هم برای اولین بار نسبتا جذاب شده بود. هرچند که همه خوابیده بودن. قشنگ همه حرفای باقری رو جزوه نوشتم. یه جور ک اصن تو کف جزوم بودن دوستان. 

5. تو همون کلاس باقری شناسایی شدم. سه تا پسری ک پشتمون نشسته بودن موقع حضور و غیاب گفتن عهه این کوثره. البته فامیلیمو گفتن. من مسائل امنیتی رو اینجا لحاظ کردم. حتما از گروه میشناسن منو. چون عکس نداشتم شناسایی نشده بودم. متاسفانه نتونستم شناساییشون کنم.

6. با فرض به امید خدا محال، اگه کسی جایی، جوری منو تو این خونه شناسایی کرد بیاد بگه. تا برم یه جای دیگه و با امنیت خاطر بنویسم.

7. این الهه ای ک گفتم آدمارم میشناسه گویا. کاشف به عمل اومده #لشگری سال بالایی ماست. و یه جورایی سونبه به حساب میاد.

8. عاقا تو این گروه 20 و خورده ای نفرَمون با خودم 3 نفریم ک بلدیم هانگئول بخونیم. یه پسره هم هس هی چرت و پرت چینی مینویسه. غزال گشته و گویا معنی هم میده کلماتش. حالا اینکه این شانسی بوده یا واقعا بلده رو دیگه خدا میدونه. خلاصه ک کلی خوشمان آمد این همه کره فن داره تو کلاسمون.

9. چیز خاص دیگه ای به خاطرم نمیرسه.
۰ لایک :)

عزیز خانوم

۵ سالی میشه.

انقد سختته بیای به خوابم؟

۰ لایک :)

#لشگری

۱. کت و شلوار سرمه، پیراهن سرمه ای سیر اصن مایل به مشکی. اولین انگشتر تو انگشت کوچیکه دست راست. دومیه تو انگشت وسطی دست چپ.

۲. دستش موقع کنفرانس میلرزید.

۳.جلسه قبل به دختره که داشت کنفرانس میداد گیر داد ک تو فقط به یه نفر نگا میکنی به همه نگا کن و اینجوریه ک چیزی ک عوض داره گله نداره.

۴. قال لشگری: هر آدمی! که بگه تو زندگیش تاحالا دختریو دید نزده دروغ گفته!

۵.قیافشم میبینم خندم میگیره.

۶. دوشنبه یکم آبان ۹۶

۰ لایک :)

سارا همیشه عادت داشت با شوخی سیلی بزنه.

-آزاد؟ لعنتی آخه آزاد؟ چی میخونی؟
+حقوق.
-حقوق؟ نع حقوق؟خرخون تجربی، حقوق؟
۰ لایک :)

رویا پردازٍ دتر

من بیشتر از اینکه بخوام کوثر باشم حقم اینه که اسمم رویا باشه.
۰ لایک :)

یونی هم میگن بش.

دانشگاه جای عجیبیه.
آدماش عجیبن.
استاداش عجیبن.
رفتار تو حتی عجیب میشه در برابرشون.
کوثری ک اونقد اجتماعی بود در طی این 4 روزی که رفته دانشگاه تنها ترینه.
تنها ناهار میخوره تنها میشینه تو سلف.
نهایتا یه نفر تو یه کلاس باهاش اوکیه و جلسه بعد هیچی اصن.
میگه نمیشناسمت اصن با رفتارش
۱ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان