اینکه میگن خواب زن چپه و اینا صرفا مزخرفه.

ینی میشه همونقد شاد؛
همونقد بی دغدغه؛
و همونقد فراموشکار بشیم؟

+رفقای روزهای دور...
۱ لایک :)

ممنون جدا...

همیشه یه جور رفتار کنین که رفتارتون هرچند بی ربط به مردم تو خواب نکشدشون از استرس.

۱ لایک :)

والا

مهمون خوب اونیه که به موقع بیاد به موقع بره.
مهمون بهتر اونیه که اصلا نیاد.
۱ لایک :)

قشنگ از پر حرفیام معلومه حال و احوالم.

ثبت نام کردم.
حقوق. دانشگاه آزاد شهر خودمون. بدون کنکور.
آیندش قطعا بهتر از شیمی کاربردی روزانه دانشگاه سراسریه
اما درساش واسه یه بچه ای که تجربی خونده خیلی آب خوردن و اینا نیست.
20 واحد گرفتم با پارتی و اینا.
شنبه و یکشنبه و دوشنبه.
4 روز دیگه هم بیکار.
کلاسا هم معلوم نیس کی تشکیل بشه. احتمالا هفته بعد از عاشورا و تاسوعا.
خلاصه که یه تجربه عجیب بود امروز.
یه محیط آموزشی مختلط که توش لباس بیرون(نه فرم) میپوشی و گوشی ممنوع نیست.
۰ لایک :)

چیکار میکنی اونوقت؟

فکر کن سر یه سه راهی وایساده باشی، هر وری بخوای بری میدونی تهش به پشیمونی میرسی.
۰ لایک :)

دارم وی گات مرید میبینم،زهرش نکن. ممنون

فکر عزیز دانشگاه لعنتی من

میشه بری دست از سرم برداری؟

الان وقت تو نیست جدا.

۱ لایک :)

1396/06/23

آزاد آزمون دار پر...
۰ لایک :)

۱

این روزا بیشتر از همیشه دلم پر میکشه برای دبیرستان. برای پشت مدرسه. برای ساعتای نمازی که رکعتم توش نخوندم. برای رفقایی که الان نمیتونم ببینمشون. 
این روزا بیشتر شبیه یه ربوتم. یه ربوتی که کار میکنه. فیلم میبینه. کتاب میخونه. میخوره و درنهایت میخوابه. 
گاهی هم خودآزاریش میگیره و میره سراغ اینستای همکلاسی های سابق. دخترای شاد و خوشگل و دانشجو رو میبینه که دورهمی دارن. واسه انتخابات تو تبلیغ می کردن. آشپزی میکنن. 
و هی حسرت پشت حسرت که کاش همون سال اول میرفتم. نمیموندم پشت این کنکور لعنتی. اون وقت دیگه به یه موجود گوشه گیر تنهای دور از جامعه تبدیل نمیشدم. اونوقت کسی نمیتونست واسم تصمیم بگیره. اونوقت منم تفریحات خودمو داشتم. دوستام. کافه های مورد علاقه. جاهایی که وقتی از کنارشون رد میشدم با یاد آوری خاطراتم تو اون محل ها لبخند بزنم. نه اینکه از شنیدن آتش سوزی یه کافه همین دور و بر حسرت بخورم که چرا هیچوقت نرفتم تا اینکه بالاخره سوخت و آتیش گرفت و از بین رفت.

۱ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان