سه نمره غلط دارم بازم.

اووف. عربیو افتادم تو یه کلاسی که من بودم و یه گله پسر.
بعد مراقب یه برگه تقلب و از یه پسر گرفت که پشت اون برگه کارت ورود به جلسه من بود.
فقط شانس آوردم دلش به رحم اومد و چون دختر! بودم برگه رو بهم پسش داد.
و گرنه که پخ پخ.
۲ لایک :)

و او یکی از اساتید رشته روانشناسی بود.

وارد سالن مطالعه که شدم، صندلی کنار پریز پر بود. گوشی رو به شارژ زدم، گفت: میخوای کنار گوشیت بشینی و کار کنی باهاش. گفتم ممنون میشم. یه صندلی جابه جا شد. یه ساعت بعد درست لحظه ای که میخواست بره پرسیدم: شما اساتیدید؟ تایید کرد. با لبخند برام آرزوی موفقیت کرد و رفت.

#حال خوب.
۱ لایک :)

اومده بود دانشگاه من ولی برای دیدن ۲ نفر دیگه.

اون دختری ک هفته پیش با خلخال دیده بودم هیچ شباهتی به قدیمی ترین رفیق من نداشت.
نه صمیمیتی تو صداش بود نه برقی تو چشاش. ولی قشنگ تر از همیشه میخندید و دورچشاش ستاره بارون بود.
هیچ شبیه خودش نبود. همون خودی ک وقتی گوشی نو و کمتر از ۲ماه کارکردش از دستش می افتاد و ۲طبقه سقوط می کرد به من زنگ می زد و با صدای پر بغضش ازم میخواست که باهاش حرف بزنم تا آروم شه.
درست از لحظه تولدش میشناسمش. قل نداشتم بود. صدامون میکردن کوچی بلبل و گته بلبل.
تو اون لحظه که از دور میومدم و با رفیقاش به من نگاه کردن و خندیدن فهمیدم که فاتحه این رفاقت خیلی وقته خونده شده. من فقط یک طرفه ادامه اش میدادم.
تو این ۲۰سال ناکامل دوست های زیادیو از دست دادم. این یکی از دردناک تریناش بود.
۰ لایک :)

خب کوثر است دیگر.

امروز برا بابا گفتم تو کلاس اندیشه استاد گفت یه آقایی بوده به چه معتقدی رفته پیش دکتر؛ دکتره هم بهش گفته شما چند تا رگت بستس باید فنر بذاری این آقای معتقد گفته نع من نمیخوام مصنوعی شم و نذر و نیاز میکنم و خوب میشم گویا چند سالی میگذره این آقای قصه زنده میمونه بعدم میره پیش یه دکتری این دکتر ثانی هم برمیگرده میگه خوب کردی بهش اجازه ندادی فنر بذاره برات و ازش نتیجه گرفت ک با دعا درمون شده طرف.
بعدم پرسیدم مگه این قضیه به این معنی نیست ک دکترا باید برن غاز بچرونن بعد از این؟ و همه راه بیوفتن برن نذر کنن خوب شن؟
گف چرا به خودش نگفتی؟
گفتم همه اینا رو مودبانه بهش گفتم ولی دست به سرم کرد و حرفو برگردوند.
بعدم پرسیدم من بی اعتقادم یا اینا خرافاتی؟
اسم استادُ پرسید. اسمشو گفتم. شناختش.
گفت خرافاتین اینا.
باز پرسیدم اگه باهاش بحث کنم ایرادی داره؟
گفت: اصلا واسه همینه دانشگاه میری. محترمانه و جوری ک زمینش بزنی ایرادی نداره.
گفتم آیه و حدیثی هست راجع به مراجعه به پزشک؟
تایید کرد.
گفتم: پس برا جلسه بعد با آمادگی فراوون میرم.
۱ لایک :)

هشتگ واعظی

۳هزارتا پیام تلگرام رو چک کردم این هنوز داشت راجع به حصر حرف میزد.
۰ لایک :)

مبانی علم اقتصاد

ساعت جان تکان بخور.
۰ لایک :)

کثافطا گولمون زدن قرار بود این کلاس مختلط باشه.

روز اول دانشگاه اس.
نشستم تو کلاس یه ۲۰ دیقه ای تا شروع مونده
۵-۶تا دختر نشستیم با فاصله
استرس دارم شدید.
حتی ممکنه گشنم شه بیوفتم به قار و قور.
گشتم تو کانتکتا جز مصی که سین نکرده دیگه کسیو ندیدم که بشه باهاش حرف زد. از نگرانی براش گفت.
پناه آوردم به اینجایی که خونده نمیشه.
هی کوثر امروز قراره روز فوق العاده ای باشه.
خوب.
الهی به امید تو.
۰ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان